صلوات...
دوباره جمعه شد...
دوباره عصر جمعه شد...
دوبار آفتاب عصر جمعه گرد و غبار شرمندگی گرفت...
خدای من پس کی این دوباره ها چندباره ها وهزاران هزار باره ها تمام می شود...
این چندمین جمعه است که تمام کائنات به امید ظهورش دل خوش بوده اند و باز...
والبته ماچه کرده ایم؟!
می دانم آیا جز عقب انداختن تاریخ آمدنش کار دیگری هم از من بر
می آید یانه؟چقدر بگویم عاشقم و باز گناه و تکرار گناه وگناه وگناه وگناه...
خداوندا پس به چه کار آید این وجود؟؟؟
"خداوندا ما حرف از چشم انتظاری محبوب می زنینم اما به اندازه
ساده ترین دوستانمان هم چشم به راه آمدنش نیستیم"
امام من...
روسیاهم ،دستم را خودت بگیر که جز تو کسی نه پرونده سیاه مرا
هر هفته ورق میزند و نه کسی غم و غصه ی این بار گناه من را
می خورد . وای برمن که دل نازنینت از آنچه کرده ام به درد آمده است... المهدی
نظرات شما عزیزان: