روزهای سختی بود...
پدرم می گفت: باید صبر کرد ؛ مادرم اما چیزی نمی گفت ...
گفتم قرآن بخوانم دل این مردم نرم شود ، نشد ...
گفتم دعا کنم ، نشد ...
چیزی درون سینه ام بی قراری می کرد ...
آن شب قرار بود با مادرم درد دل کنیم ، نشد ...
گفتم همه چیز را به او خواهم گفت ؛ برای من حرف خواهد زد ؛
حرفهای او مثل آیه های قرآن ، مثل انا انزلناه ، مثل والعصر ، مثل کوثر ...
این روزها کسی لبخندش را ندیده بود ...
گفتم می نشینم روبرویش ، صورتش را سیر تماشا می کنم ؛
اما نشد ...
مادرم ...
مادرم انگار ، رفتنی تر از همیشه بود ...
● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●
ماهِ شامِ غیبت، ناله اش از حسرت
روضه ی مادر و صوت حزین
شده بلبل خسته، نغمه اش پیوسته
حیدرمو نبرین نبرین
مرغِ جانِ حیدر میزنه بال و پر
یاسِ کبودِ منو نزنین
خیمه ات بر دل ها پرچم یا زهرا
دل به ظهورِ تو کرده یقین
● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●
مگه میشه ، فــاطمـیــّه ، اشکـامون رو در نیاره
تقصیر چشمـای ما نیست ، نام زهــــرا گریه داره
نظرات شما عزیزان: